سلام!خیلی ساده می خوام شروع کنم! من معین هستم! عاشق یه دختری شدم به نام مژده!نمی دونید چقدر دوستش دارم.اگه بخوام مثل چیزهایی که توی ریاضی خوندم بگم....میشه گفت بازه بسته بیشتر از خودم تا بازه باز بی نهایت...(بی نهایت و خودم] . الان فهمیدین چقدر دوستش دارم؟!
خوب! اینجا میخوام داستان خودم رو با اون بنویسم ....البته نه مثل این وبلاگ های عشقولانه که این پسر ها درست میکنند....خیلی خیلی بدتر از اون ها! در ضمن آدرس این وبلاگ رو هم به خود مژده نمی دم!شما می گین بدم؟ شایدم دادم!تا ببینیم چی میشه! راستی اصلا هم فکر نکنین اینجا نوشتم که توقع کمک از شما داشته باشم....هر چه بادا باد!من تلاش خودم رو می کنم اما....چیزی که زیاده دختر....اونم واسه کی؟ واسه من!غصه ای ندارم!