داستان من و مژده

داستانی واقعی

داستان من و مژده

داستانی واقعی

یه جور جدید از یه حس گفتم

به نام خدا نمیدونم چرا اولین چیزی که به ذهنم رسید بنویسم همین به نام خدا بود. در این مطلب سعی می کنم در مورد یه احساس صحبت کنم نه یه خاطره یا چیز دیگه ای از مژده... نمی دونم چرا گاهی آدما فکر می کنن چیزی که دارن می بینن حقیقت نداره و گاهی فکر می کنن چیزایی که نمی بینن حقیقت داره؟ شاید به خاطر این باشه که آدما همیشه دوست دارن چیزی رو که بیشتر دوست دارن حقیقت داشته باشه یا فکر کنن حقیقت داره! آره! فکر می کنم همین طور باشه! مثلا یادمه زمانی که مژده با من به مهربونی رفتار می کرد من فکر می کردم اون فقط با من مهربونه!حالا که فکر می کنم میبینم مژده کلا آدم مهربونی بود اما اون موقع من می خواستم فقط فکر کنم با من مهربونه! حتی اون زمانی که می دیدم که با بقیه هم مهربونه باز خودم رو گول می زدم....دقیقا خودم رو گول می زدم و می گفتم مژده با من مهربون تره! در مجموع این یه درسه خیلی مهمه برام : آدم ها را آنگونه که هستند ببین نه آنگونه که می خواهی باشند! سخن کوتاه: سیزده بدر رو بدر کنید که سال مهمی را پیش رو داریم!!!
نظرات 7 + ارسال نظر
بشری شنبه 14 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 10:48 ق.ظ http://boshra1.blogfa.com

اینم ادرس

میخک یکشنبه 15 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 10:34 ب.ظ http://donyayeyekzan.blogsky.com/

نه داداش . قاطی نیست

چی قاطی نیست؟

مژده سه‌شنبه 24 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 07:29 ب.ظ

تو آشنایی
نه از آن دست آشنا ها که همه می شناسند
تو برای همه ی آنها که تنها می شوند و برای تمام آنها که تنها می گذارند آشنایی
اهل یک عقیده ی ثابتی
یک اعتقاد روشن
و همه اینطور نیستند
مژده تو ببخش
به بخششت نیاز داره
خواستار اامه یا شروع دوباره نیست ولی هر لحظه بهت فکر می کنه و احساس گناه داره
ببخشش

من منظورتون رو نفهمیدم
اما نظر قشنگی بود

مژده شنبه 28 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 05:24 ب.ظ

چرا منظورم رو نفهمیدی؟
ژس چرا نوشتی که نظر قشنگی بود وقتی نفهمیدیش؟
واضح تر از این؟

سلام
اگه میشه در مورد نظرت توضیح بده
در ضمن اگه میشه ادیتو برام بگذار
یه کار کوچولو باهات دارم

[ بدون نام ] دوشنبه 19 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 10:01 ق.ظ

سلام من هم مثل اون مثل یک غریبه آمدم اما شناخت کافی رو از من داشت به خاطر هر دلیل من رو پس زد من عشق را از نظر خودم معنی می کنم ( ع -ش -ق) (عدالت - شاهد - قاضی) که دادگاه عاشقان را تشکیل می دهد و من با نداشتن شاهدی برای خودم قاضی من که عشقم بود بر من بی عدالتی شد

مژده ۶۶ چهارشنبه 28 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 09:06 ق.ظ

سلام میدونی تو مژده رو نفهمیدی نمیدونم چرا شاید زیادی مهربون بوده ولی منم اسمم مژده و منم روزگاری با رضا خیلی مهربون بودم ولی اون منو نفهمید نمیدونم چرا شاید اونم مثل تو بوده ولی هیچ وقت سعی نکنید دلی رو بشکنید اخه من دلم شکسته به خدا خیلی دردناکه از اینجا به رضا میگم عاشقتم و یه روزی میام پیشت و بهت ثابت میکنم شاید ۴۰ سال دیگه
رضای من دوست دارم

tannaz joone gole golab یکشنبه 14 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 10:12 ب.ظ

man ke in dastano nakhundam kheyli ham shan30 umadam inja vali mikhastam begam movafagh bashi

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد