داستان من و مژده

داستانی واقعی

داستان من و مژده

داستانی واقعی

من گیج

من همون مژده ام البته حتما متوجه شدید که یه کم گیجم

یوزر و پسم فراموشم شد یه یوزر و پس دیگه ساختم

الان عصر روز شنبه است.

دلم می خواست خونمون باشم

ولی اینجام

یه جای مزخرف

بی خیال


نظرات 6 + ارسال نظر
Manijeh Askvyy یکشنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 12:24 ق.ظ http://manijehaskvyy.blogsky.com/

درودهای فراوان به مدیر مسئول محترم:
همکاران عزیز، شما را به وبلاگ رهروان بابک خرمدین با مقاله جدید دعوت می کنم از نقدهای خوبتان دریغ نورزید با تشکر همکار شما منیژه
http://manijehaskvyy.blogsky.com/:

معین ـ یکی مثل همه دوشنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 01:09 ب.ظ

سلام
من ۴۳ هزارمین نفری بودم که به وبلاگ اومدم
خوشحالم که می بینم دوباره شروع کردی به نوشتن
بهتره زودتر داستانتو شروع کنی

mxu شنبه 15 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:52 ق.ظ http://mxu.blogsky.com

سلام
چقده به معین گفتم . گوش نکرد . اینم نتیجه :(
واقعا نمیدونم این وسط مقصر کیه ؟! مقصر معین هست که بیخود دلباخته یکی شده که قدرشو نمیدونه یا مقصر شمایید که بیخود ...اصلا شاید هم مقصر من باشم که این وسط نتونستم یه دوست مجازی رو خوب راهنمایی کنم .
آره حتما مقصر خودمم
اما دختر خانم ، دنیا یه توپ گرده که اگه بد باهاش تا کنی زود پنچر میشه . مواظب دلهایی باش که شاید میتونستی با مهربونی بیشتری بشکنیشون . شاید فقط میتونستی روشون یه ترک بندازی نه اینکه لهشون کنی .
همین /
مقصر خودمم :(

[ بدون نام ] سه‌شنبه 15 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 12:42 ق.ظ

بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
........

۲۰۲۰ سه‌شنبه 19 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 05:09 ب.ظ

داستانتو نخوندم ولی میدونم مزخرفه.

شاید!

اهورا شنبه 3 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 06:25 ق.ظ

سلام مژده جان وبت عالیه مرسی اسمتم خیلی قشنگه منم تو شرکت مژده کار می کنم خوشحال می شم اشنا بشیم

تو رو خدا؟!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد